۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

خطابۀ رییس جهمور(به پرندگان آوارۀ بهسود)

  • محمودجعفری

سلام آقای رییس جمهور!

من از سرک های برهنه آمده ام

دستانم طعم تلخ گیسوان مریم دارد

همین دیشب

پیش از این که سکه ای به دستش بیفتد

آخرین نگاهش به سطل های زباله افتاد

من ازنیم شهر سوخته می آیم

آن جا که پرندگان

روی چراغ های خاموش

به خواب می روند

من فراموش کردم بگویم

آن جا کجاست؟

ساعت چند؟

دنیا چه رنگی دارد؟

دیوار ها چقدر آسمان را بالا می کشند؟

سلام آقای رییس جمهور!

من از درۀ خیبر آمده ام

هزار دریچه در دستانم سبزشده اند

ناخن هایم لالایی می خوانند

برای مردگان "کنده پشت"

این جا فصل انار های رسیده است

گوسفندان بره های مرده می زایند

"هامون"

عطرسیب "هریرود" آورده است

همسایۀ بالا

موزه اش را می شوید

ما از زمین مان دور شده ایم

زیر پای ما

دود بالا می دود

فردا که علف بدمد

بیرق های سیاه

از گور های ما سبز خواهند شد

"شاهگل" درساحل ماهِ شکستۀ "هلمند"

نشسته

کوزه اش را می شوید

با اشک های آواره که از "بهسود" آورده است

ناودان های "دایمرداد" سلام می گوید

آقای رییس جمهور!

سلام!

من با تازیانه های خسته

از برو دوش مان،

زمین را می کاوم

کجا دفن کنم خود را؟

آتش آورید

آتش!

من روی درختان سوختۀ نارنج

پیراهن دموکراسی را

باد می دهم

آسمان را چادر بکشید

ستارگان به شب حنای مردۀ ماه می آیند

سهم ما تنها کاسۀ چوبین است که

گلوله در خون تر می شود

من دستانم را می شویم

تا آرنج

زباله های حقوق بشر را

در زیارتگاه قرآن دفن کنید

تا امنیت سربازان ناتو

در خطر نیفتد

پیشنهاد می کنم

"آیین دوست یابی" را

با" بیم 52 "به قریه ها ببرید

"دهراوود" هنوز صدا می کند:

همبستگی ملی کجاست؟

"اتن" برگزار است

وهمه چیز پا برجا

خاطر تان جمع

آقای رییس جمهور!

"یونایتد پرس" گزارش داده است:

"اوباما

امشب راحت خوابیده است

شما تشویش نداشته باشید."

سفارش کرده ام

با استخوان های ما

اسفند دود کنند

مبادا کودکان خانم "کلینتون"

حسد شوند

از "اندر "

صدای هیچ الفبایی برنخواهد خواست؛

جهان برگهوارۀ غزنین ایستاده

لالایی می خواند

دستان ما پر است از عروسک های باطل

ما در آخور اسپ های مان زغال ریخته ایم

واز یال الاغ ها مان

افسانۀ رستم واسفندیار بافته ایم

شتربانان با پشته های هیزم آمده اند

سنگ گور های ما را اندازه می گیرند

با چهل وهفت تکه سان سفید

وقتی قندهار انتحار می شود

پیاله

در پیاله ای

نوشیده می شویم

جهان عرق می کند

و مانوشیده می شویم

به سرسلامتی عساکر ناتو!

"عمه سنگری"

گیسوان سپید "ملالی" را شانه می کند

چشمانم بار آورده است اینک

آقای رییس جمهور!

ناخن هایم

خال/ خال

سیاه می شوند

می سوزد هلمند جانم

قندهار چشمانم

به سفیدی می رود

هیچ روزنه ای

دیگر با من نیست

خطوطی که هردم

همدیگر را می درند

در دستانم

تعبیر فالی است که روزی مادر پیرم

از سرک کاهگلی بامیان خوانده بود

من دیگر پیر شده ام

هیچ روزنه ای درمن نیست

دستان کودکانم را

از "دایمرداد" و"سیاهسنگ" گرفته با خود می برم

افغانستان باشد اینجا

کابل باشد این جا

هری وبلخ باشد این جا

بامیان باشد این جا

من کودکانم را با خود می برم

دستانم را باخود می برم

آدرس دریاها را

از تاول پاهایم بپرس!

چشمانم را رو به آفتاب بگذار

جسدم را روی شانۀ مریم

با افغانستان غسل دهید مرا

من از گندیدگی آسمان خوشم می آید

شتربانان فلاخن

به باغ می افگنند

تا هیچ آوازی پرنده نشود

من کودکانم را با خود می برم

دستانم را باخود می برم

قلبم را این جا می گذارم

پیش شما

آقای رییس جمهور!

ملحفه ای بربازوانم بیفگنید

گردبادی سخت در راه است

واستکت وکلاهم مال پالیزبانان

تا شتر هاکه می گذرند

هندوستان نیندیشند

من تنها کودکانم را می برم

باخود

قلبم با شد این جا

پیش شما

آقای رییس جمهور !

5/3 /1389- کابل

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر